گنج رنج

شعله ي جانسوز غم در جان و دل افروختم
مويه كردم، موي كندم، در فراقت سوختم
گنج رنجي كز عروجت شد نصيبم اي پدر
تا ابد در سينه ي پردرد خود اندوختم

تقديم به روح پاك پدر بزرگوارم
آذر ماه 1378

آه سرد سينه

داغ رويت ديدم و خون از دو چشمم ريختم
آه سرد سينه با سوز جگر آميختم
عاقبت امّا زماني درد پشتم را شكست
كز سر غم دست بر تابوت تو آويختم

تقديم به روح پاك پدر بزرگوارم
آذر ماه 1378

نيرنگ سراب

تا شهر تو اين جاده خراب است خراب
پيمان وفا نقش بر آب است بر آب
گاهي شبح تو در نگاهم پيداست
آن هم همه نيرنگ سراب است سراب

مرداد ماه 1380

درمان

شعر هم درمان درد ما نشد
مرحمي بر اين دل تنها نشد
از كلاف پيچ در پيچ دلم
يك گره حتي به شعري وا نشد

بهمن ماه 1388

پروانه ات ...


پروانه ات شدم
تا با شعله ي شمع وجودت
بر جانم آتش عشق زنم
آن سوي شيشه اي نگاهت
زير باران پوسيدم
كاش تنها يك بار
تنها يك بار
رنگ طراوت
هواي سنگين اتاقت را عوض مي كرد

بغضِ تُردِ واژه

شبيه بغضِ تُردِ واژه هايي
هنوزم در نگاهم آشنايي
شكستم، زيرِ پا پوسيدم افسوس
زدي بر قلب من تيرِ جدايي

خرداد ماه 1389