مهدي بيا مهدي بيا

ای آنکه دل درمان شود از طینت دلجوی تو
ای آنکه دل خواهان شود پیوسته بیند روی تو
ای آنکه عرش آسمان می گسترد رنگین کمان
بر طاقِ خود تا بی کران با این خم ابروی تو
ای مرحم افگار من ای همدم و غمخوار من
ای ساغر سرشار من دل می خرامد سوی تو
ای ضامن شعر وصال ای صاحب جاه و جلال
همچون رضا با امتثال من می شوم آهوی تو
هر هفته در آدینه ها حیران شود آیینه ها
ای آرزوی سینه ها حیران شدم از خوی تو
در آستانت هر چه هست در پیش تو خوار است و پست
چوگان که می گیرد به دست عالم سراسر گوی تو
یا از می جام الست باید شوم حیران و مست
یا ساغری گیرم به دست پُر از شراب کوی تو
من غرق گرداب تو ام مست از می ناب تو ام
بیمار و بی تاب تو ام کی می رسد داروی تو
بر ریسمانی جاودان چنگی زنید ای عاشقان
من هم ز جمع بی دلان چنگی زنم بر موی تو
تو همچو خورشیدی به ابر هم منجیِ عالم ز قهر
گر بگذری بر بام دهر احیا شود از بوی تو
زیبا چنان پیغمبری سقّای حوض کوثری
هرگز ندارد دلبری چون پیچش گیسوی تو
مهدی جهان جویم تو را خُلد برین بویم تو را
همچون علی گویم تو را یا تنّنا یا هوی تو
مهدی به تو دل داده ایم از راه خود افتاده ایم
در هر زمان آماده ایم گیریم ما بازوی تو
من آن نگاه حسرتم افسون راه غربتم
سوداگر یک حاجتم عالم شود جادوی تو

شهريور ماه 1376

نرد عشق

صاحب عكس فوق شاعر بود
عاشق سرزمين يكرنگي
عابر كوچه هاي تنهايي
شاعر لحظه هاي دلتنگي

صاحب عكس فوق مي دانست
سينه اش انجماد فرياد است
تيشه بر بيستون كه مي كوبد
سرنوشتش شبيه فرهاد است

صاحب عكس فوق باور داشت
بغض عشق از نگاه او جاريست
واژه ها شعر تازه مي سازند
گرچه صحبت هميشه تكراري است

در نگاه تو ديده ام انگار
عشق پاكي كه آسماني بود
بغض تلخي كه در غمت پيداست
از ازل بود و جاوداني بود

باورش سخت و گفتنش آسان
سر عاشق هميشه بر دار است
هر زماني كه در دل شاعر
"پاي يك عشق سخت در كار است"

ديده ام سرنوشت عاشق را
بر خودش آن زمان كه مي بالد
مدتي شادمانه مي خواند
بعد از آن تا هميشه مي نالد

روزگاري لبان مستم را
دلبري عاشقانه مي بوسيد
دست ها در كشاكش خواهش
گونه از فرط اشك مي پوسيد

روزگاري ميان دستانم
حُرم آغوش آشنايي بود
با تو ام روزگار يادت هست !
حرمت عشق را بهايي بود !

عاقبت بي صدا رهايم كرد
در تهي جاي خاطرم گم شد
دل سنگش از عشق پاكم زد
طعمه يِ قيل و قال مردم شد

مانده ام بي پناه و سرگردان
هر چه مي گويم از تب دوري است
عابر كوچه هاي تنهايي
در دلش دردهاي ناجوري است

صاحب عكس فوق ويران شد
زير آوار نقطه ي پايان
مثل برگي رها شد از شاخه
زير رگبار وحشي باران

************************

شاعر لحظه هاي دلتنگي
باز دارد ترانه مي سازد
شرط مي بندم عاقبت روزي
باز هم نرد عشق مي بازد

تيرماه 1389

چشماي سيات

صُپ كه من چشمامو تو چشماي تو باز مي كنم
يه روز ديگه رو با عشق تو آغاز مي كنم
مثل اينه كه دارم تو آسمون چشم تو
سوي يك نگاه عاشقونه پرواز مي كنم

مثه يك كبوترِ بي لونه و بي آب و دون
كه شده از غم و تنهايي چشاش كاسه ي خون
مي رم اون جايي كه مي شه دو روزي زندگي كرد
تو زمين كه نمي شه مي رم تو اوجِ آسمون

مي رم اون بالاها تا از غم دل جدا بشم
مي رم آرزو كنم يه روز مثه خدا بشم
مي رم اون بالاها روي سقف آسمون پير
بشينم شايد يه روز صاحب اون چشا بشم

كاش مي شد حتي يه روز با چشاي تو ببينم
يه گل خوشگل از اون باغ نگاهت بچينم
با خودم عهدي كنم تو باغ چشمات تا ابد
زير سايه سار احساس و نگاهت بشينم

مي دوني چشات برام تنها اميدِ ديدنه
مشكل قلباي ما فقط به هم رسيدنه
چيزي كه ازت مي خوام جدا از اون چشماي ناز
كمي احساس و نگاه و يه كمي شنيدنه

كه بگم دوسِت دارم عاشقتم ديوونه وار
تا خدا تا آسمون بي حد و مرز و بي حصار
كه بگم از عاشقيت تنها غماش به من رسيد
نه نگاهي نه لبي نه حتي تنهايي با يار

اگه هي بهت مي گم دوست دارم به دل نگير
جمله ي دوسِت دارم رو از نگاهام بپذير
بيا و قولي بده تا آخرين لحظه ي عمر
من و تو با هم باشيم تو دست عشقمون اسير

شنيدي اين قصه رو هوا يه روز آفتابي بود
آسمون چشم تو تموم جاهاش آبي بود
امّا اون روز مثه هر روز چشِ من اسير شب
شبي كه شكر خدا بازم كمي مهتابي بود

اگه آفتاب چشات كرده منو خيره و مات
اگه محوم هميشه به رقص جادوي نگات
يه روزي بدون كه مهتاب چشام با يك نگاه
مي شه افسونگر افسانه ي چشماي سيات

به چشات چِش مي دوزم ماتِ نگاهت مي مونم
كمكم كن رو برات هزار و يك بار مي خونم
اگه راستش رو بخواي راز دو چشم نازِتو
از همون روزي كه عاشقت شدم خوب مي دونم

از همون روز تا حالا دارم به دل چنگ مي زنم
با ستار عشقمون يه دنيا آهنگ مي زنم
كه بدوني به دلم چي ميگذره از عشق تو
مي شينم با زخمه ي زخم دلم چنگ مي زنم

به خدا قلب من از عشق تو لبريزِ غمه
كار چشمام همه شب ريختن اشك ماتمه
مي دونم به جون تو هر چي دوسِت داشته باشم
واسه ي حرمت عشقت به خدا بازم كمه

دي ماه 1378