رسم عشق ...

در تب عشق تو دل ها خون شود
هر چه لیلا در غمت مجنون شود
شهد عشقت از عسل شیرین تر است
آرزویت از ازل دیرین تر است
ما همه مجنون رویای تو ایم
مست آن چشمان شهلای تو ایم
قصه ی مجنون و لیلا تازه نیست
در دلم عشق تو را اندازه نیست
آنکه فرهاد است و مجنونت منم
آنکه دیوانه است و افسونت منم
درد عشق است این که درمان می کند
مشعل راهم فروزان می کند
آرزوی عاشق از مستی تویی
منتهای عالم هستی تویی
با تو دل لبریز رحمت می شود
قلب ویرانم مرمت می شود

گر نگاهت مهد زیبایی نبود
عطر انفاست مسیحایی نبود

عشق یعنی در غمت افروختن
مثل پروانه در آتش سوختن
عشق یعنی با غمت آمیختن
جام دل در کام آتش ریختن

آنقدر در کام آتش سوختم
تا در آخر رسم عشق آموختم

اسفند ماه 1389

2 نظرات:

سادينا گفت...

سادينا
سلام خوبي ديگه شعر جديد نمي نويسي
نيستي؟ كم پيدا شدي؟
هرجا هستي زير سايه حق موفق باشي

سیامک گفت...

هرچی بیشتر می خونمش بیشتر عاشقش می شم،واقعا خسته نباشی حسین،خیلی زیباست

ارسال یک نظر