آه ...

مي دانم
آخر يك شب
پوسته ي تنيده ي مرا به آغوش مي كشي
و فاصله در خلوت نگاهمان گم مي شود
آه ...

آبان ماه 1382

4 نظرات:

میچیکو گفت...

آخ که چه زیبا!

Elham گفت...

می بینم که عمو نگاه شعر نو می نویسد !!!!
:D

خیلی قشنگ بود ولی درست نفهیمدم "پوسته تنیده" یعنی چی ؟؟؟

ناشناس گفت...

سلام حسین آقا خوبی عزیز خیلی ممنون که بهم سر زدی نمی دونی چقدر ذوق کردم تا نظراتو دیدم واقعا لطف کردی . اولا چشم استاد خودم نظرایی که گذاشتی رو شعرام اجرا میکنم ثانیا توام مواظب خودت باش ما یه استاد بیشتر نداریما مواظبش باش بازم بهم سر بزن راستی کتابت چی شد؟ خوب پیش میره؟
صاحب عکس فوق یادم هست
عابر کوچه های احساس است
دیده بودم تمام عشقش را
عشق سرخش به رنگ رناس است
این شعرت معرکه بود 20-20 بود عالی بود این دو بیتم تا شعرتو خوندم گفتم شرمنده اگه قشنگ نیست

نگاه گفت...

@ميچيكو

ممنون عمو جان شما لطف دارين

@الهام

ممنون عمو جان دوپهلو گفتم هر دوتا چيزي كه به ذهنت مي رسه توي منظورم بوده

@آشناترين ناشناس

سلام و درود بر آقاي مهندس علي ذوق
خوبي پسر خاله اول كه ما تازه به درجه شاگردي رسيديم و تا استاد بشيم خيلي مونده بعد اينكه كتابم الان در مرحله تأييد ارشاده اميدوارم كه اوايل مهرماه بره زير چاپ
بعدش هم شعرات خيلي خوشگلن توي وبلاگت من لينكت كردم دوستام هم برن ببينن
بعدش هم خيلي اين شعرت بانمك بود آخر قافيه بود دستت درد نكنه

يه چيزي بگم زود زود آپ نكن كه مثل من به لنگي شعر مي خوري من اكثر شعرام رو آپ كردم الان هم ديگه چند وقتي هست كه شعرم نمياد براي همين يه مقدار گرد و خاك نشسته اينجا و كمتر ميام ولي اميد به خدا دوباره راهش مي ندازم
خلاصه كه خيلي ممنون از كامنت خوشگلت
زنده باشي

ارسال یک نظر