پرِ پرواز

انكار مكن تو نغمه ساز مني
معراج نگاهم، پرِ پرواز مني
دور از تو در انديشه پايان بودم
با آمدنت دوباره آغاز مني

بهمن ماه 1388

4 نظرات:

آنتیک گفت...

آمد و مرا عاشقی آموخت ورفت
زان سینه دلی ار به دلم دوخت ورفت
او آمده بود که به دادم برسد
امازتب حادثه خود سوخت ورفت.

سها گفت...

قشنگ بود

Mandalayz گفت...

والله عموجان از اینکه هر چند وقت بیام و کارم این باشه که ان قلت هامو بگم خودم به شدت متنفرم و شرمنده ولی چه کنم که دوست دارم یه دنیا و دوست دارم از کارهات بیشتر از اینی که میشه لذت ببرم .
فکر ناقصم میگه توی این کار مصرع سوم به شدت نچسبه و باعث میشه تا مصرع پایانی که باید مستقل و ضربه زننده بیاد وارد کار بشه به شدت منفعل باشه و فقط نقش کامل کردن مصرع سوم رو به خودش بگیره .
دارم میرم اصفهان و جای شما از هواش هوایی بشم .

نگاه گفت...

@آنتيك

مرسي عزيزم خيلي زيبا بود

@سها

ممنون از لطف شما

@ماندالايز

سلام عمو جان تو هميشه لطف مي كني كه منو نقد مي كني من در موردش فكر كردم ولي باز چيز بهتري به ذهنم نرسيد اگه شما چيزي به ذهنتون رسيده كه احساس مي كنيد كه بهترش مي كنه ممنون مي شم كه به من پيشنهاد بدين بازم ممنون كه توي اين شرايط سر مي زني هر جا هستي موفق باشي

ارسال یک نظر