بانگ شباهنگ

با پود غم به تار دلم چنگ مي زني
سازي شكسته داري و آهنگ مي زني
آيينه هاي زخمي زنگار عشق را
يك يك به نام عاطفه بر سنگ مي زني
پس كوچه هاي قلب مرا خوب گشته اي
اين چند گام فاصله را لنگ مي زني؟
با آن همه خرابي و شب هاي بي شراب
بي من چگونه باده گلرنگ مي زني
اي آشناي درد بگو دور از آن نگاه
آيا دوباره بانگ شباهنگ مي زني
حتي اگر غريبه شدم در نگاه تو
بر خاطرات كهنه چرا ننگ مي زني
امشب صداي ناله ساز و دوباره باز
با پود غم به تار دلم چنگ مي زني

آذرماه 1385

1 نظرات:

م.پارسا گفت...

من به خيال عاشقي گوشه نشين و طرفه آنك
مغبچه اي ز هر طرف مي زندم به چنگ و دف
بابا كمتر بزنمون استاد

ارسال یک نظر