بغض واژه

امشب ز غم دوباره دلم آب مي شود
گلبرگ گونه بستر سيلاب مي شود
چشمان خيس آينه ها در هجوم شب
محو نگاه مبهم مهتاب مي شود
در كوچه باغ خاطره حس قدم زدن
دارد به جرم عشق تو كمياب مي شود
دل هاي شيشه اي كه پر از بغض واژه است
با لاي لاي قافيه ها خواب مي شود
بر ساغر غروب افق بوسه مي زند
دريا به دست باد كه بي تاب مي شود
اين واژه ها كه نام غزل مي كشد به دوش
احساس شاعري است كه بد خواب مي شود

آذرماه 1388

1 نظرات:

hany - asal گفت...

من هم موسیقی سنتی ایران رو خیلی دوست دارم...
شعر هاتون هم قشنگن .

ارسال یک نظر