باران شعر

باز امشب چنگ مي زد واژه بر دامان شعر
قطره قطره مي چكاند از ابر غم باران شعر
در هجوم واژه ها مبهوت چشمان تو ام
شاعرم ديگر نگاهم بندي عصيان شعر
رد پاي عشق را حك مي كني بر قلب من
در كنار ساحل درياي بي پايان شعر
در سكوت نيمه شب جام مي احساس تو
مي زند آتش به جانم شعله سوزان شعر
موج موج گيسوانت در نگاه عاشقم
عاقبت اينگونه برپا مي كند طوفان شعر
دردهايم كهنه شد در دل كجايي اي غزل
تا مداوايم كني امشب تو با درمان شعر

آذرماه 1385

0 نظرات:

ارسال یک نظر