نگاه خواهش

اي عشق مرا نگاه خواهش بودي
آرامش لحظه نيايش بودي
در جذبه دستي كه مرا لمس نمود
گرماي پر از مهر نوازش بودي

دي ماه 1380

3 نظرات:

زروان ازلی گفت...

سلام هم دانشگاهی
شاید درک من از رباعی اشتباه باشد ولی فکر کنم مصرع آخر این رباعی تان کارکرد مصرع آخر رباعی که اوج شعری و نتیجه گیری آن است را ندارد.رباعی های قبلی تان را بیشتر دوست داشتم.
نمی دانم چرا از کسانی که کارهایشان را دوست دارم بیشتر انتقاد می کنم.اگر این سبک کامنت های من را نمی پسندید بگویید

م.پارسا گفت...

هي مغبچه، نميگي از اينطرفها يه عاشق رد ميشه.عاشق شعر و شعور شاعر.دله ها سنگ نيست كه.

نگاه گفت...

@پارسا
پارساجان در مورد شما بگم كه من دربست مخلصم هر چي بگي درسته
@زروان
زروان راستي يك اطلاعاتي بده ورودي كي بودي و چي خوندي
و اينكه نه من اصلا از نقد ناراحت نمي شم فقط گاهي احساس مي كنم كه بهتره حرفم رو بزنم كه توي دلم نمونه هميشه هم خوب از آب در نمياد ولي راحتم مي كنه و اين برام خيلي بهتره در هر صورت از تمام نظراتت ممنونم خيلي دوست دارم كه روي تمام شعرام يه نظر بزاري اين باعث مي شه كه بيشتر پيشرفت كنم خيلي ممنون

ارسال یک نظر