غريبه ...

نگاه سبز رؤيايي غريبه
نجيب و پاك و زيبايي غريبه
شنيدم زير لب گفتند انگار
تو هم اهل همين جايي غريبه
تو را هر روز مي بينم كه در راه
مرا از دور مي پايي غريبه
به ديوار سر كوچه نوشتي
هنوزم عاشق مايي غريبه
به رقصت ديده ام در دامن باد
شبيه قاصدك هايي غريبه
دل ويران من هم بغض يك سنگ
تو اما موج دريايي غريبه
در اعماق نگاهت گم شدم باز
عجب چشمان شهلايي غريبه
همين امروز هم دير است برگرد
چرا در فكر فردايي غريبه

بهمن ماه 1388

8 نظرات:

م.پارسا گفت...

مشكوك مي زني غريبه.اسمهاي آشنا مي بينم غريبه.خيلي باحالي غريبه.خيلي شاعري غريبه.
خيلي آشنايي غريبه.

نگاه گفت...

@پارسا

غريبه آشنا
زود باش بريم شنا

اشتباه شد ببشخيد

دوستت دارم بيا

گاهي قافيه ها نقش مي بندن ديگه چاره اي نيست

زروان گفت...

سلام
نگاه جان پیرو همان مبحث قبلی که در مورد پایان ها گفتم ، من در این شعر هیچ دلیلی برای توصیه آخرت به غریبه که
همين امروز هم دير است برگرد
چرا در فكر فردايي غريبه
نمی بینم.در شعر از خوبی غریبه می گویی و مشخص است که او به تو علاقه دارد و تو به او . حتی یک نشانه کوچک برای توجیه رد غریبه تا قبل از بیت انتهایی وجود ندارد.و این بیت آخر این سوال را در ذهن خواننده بوجود می آورد که چرا؟ چرا غریبه ای که اینقدر آشنا است برگردد؟

نگاه گفت...

@زروان

برگرد رو شما چي توصيف مي كني

برگرد بيا يا برگرد برو

خوب ابهام اين شعر دقيقا توي همين واژه است كه خوب شما دقيقا 180 درجه اشتباه كردين ولي در هر صورت از نقدت متشكرم

بنفشه گفت...

عالی بود آشنا، دادش

بنفشه گفت...

منظورم داداش بود ;)

بنفشه گفت...

عالی بود آشنا، داداش

نگاه گفت...

@بنفشه

مرسي خواهر تو عمريه كه به من لطف داري

ارسال یک نظر