نفس هاي مسيحاييِ تو ...

ساقي ز ميِ عشق تو سرمست شديم
در راه غمت، پياله در دست شديم
در حُرم نفس هاي مسيحاييِ تو
انگار كه نيست بوده و هست شديم

خرداد ماه 1389

13 نظرات:

آنتیک گفت...

خیلی قشنگ بود

م.پارسا گفت...

با يك ضربا و ضربوا مست شديم
استادِغلط گفت: دگر هست شديم
بي باده و ساقي نتوان هست شدن
بازيچه اين مدرسه پست شديم

نگاه گفت...

@پارسا

اگه بخوام درستش كنم يه مقدار شكلش به هم ميريزه اون وقت ديگه شعر تو نيست من ياد شعر حضرت خيام افتادم

يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند به استاديِ خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك در آمديم و بر باد شديم

دستت درد نكنه مفهوم كاري كه نوشتي خيلي قشنگه من كامنتم رو به صورت پست فردا ميگذارم هرچند اين پست هم كامنت ديروزم بود كه در جواب تو نوشته بود

ممنون كه طبع من رو راه ميندازي

@آنتيك

ممنون عمو جان شما لطف دارين

سارا گفت...

هیچی نمی تونم بگم جزء اینکه لذت بردم....

آرش فرهنگ پژوه گفت...

سلام ودرود
خیلی زیبا بود مثل همیشه

نگاه گفت...

@سارا

ممنون عمو جان شما لطف دارين

@آرش فرهنگ پژوه

ممنون آرش جان اين نظر لطف شماست

سرور گفت...

بیشتر لذت می برم وقتی زیر شعرت نوشته 1389 تا وقتی نوشته 1385 1381 1380 و ...

وقتی می بینم برای به روز بودن ، سراغ روزای قبل و نوشته های قبل نمی ری و همین امروز می نویسی

نگاه گفت...

@سرور

ممنون عمو جان كاراي قديمي هم به زودي تموم ميشن با توجه به اينكه دفتر شعر اصليم توي اين مدت گم شده و همه شعراي تا سال 1378 گم شدن مجبورم ديگه به چيزي هم رجوع نكنم و از نو بگم

البته من همه كارام رو كه مي نويسم حتما اديت مي كنم و مي نويسم و گاهي حذف مي كنم گاهي عوض مي كنم تا امروزي تر بشه و الا كلي كار دارم انگار ماله 1000 سال پيشه

:))))

سرور گفت...

کارات برای هر سالی باشه قشنگه
چون شما خودت نوشتیتش
و برای ما نو و تازه چون تازه داریم می خونیم

اما عمو مقصودم اینه که می بینیم الان، این روزا، این حوالی، سکوت نکردی .. برای همین دوست دارم وقتی تاریخ امروز و دیروز پاشه و فکر می کنم عمو همون دو روز پیش که مثلاً داشتم کارتن نگاه می کردم رفته سراغ قلمش و نوشته شاید یه دستی هم به ساز برده

همچین حکایتیه عمو
وگرنه هر وخت و از هر چی بنویسی ، ما دوست داریم

نگاه گفت...

@سرور

ممنوع عمو جان اين نظر لطف شماست
من هم از كاراي شما و همچنين ذوقي كه توي نوشتن كامنت داري خيلي خيلي لذت مي برم

حیاط خلوت گفت...

ممنوع بازاری راه انداختی عمو :))

خواهش می کنم عمو.. مخلصیم ازینجا تا شبسونای اصفهان :p

نگاه گفت...

@حيات خلوت

اومدم بگم اي پدر سوخته ديدم بايد به يه پدر صلواتي اكتفا كنم خيلي ولي بلايي كلا خدايي توي كامنت گذاشتن

راستي آدم يه رفيق مثل قاصدك داشته باشه ديگه نيازي به صد تا بگم دشمن نگم دشمن چي بگم به يه باقالي آدم رو مي فروشه حالا من لهجه ي اصفهاني دارم مگه عيبه تازه توي اصفهان به شبستان هم مي گن شبسّون

:))))))
در هر صورت ممنوع ببخشيد ممنون از لطفت

حیاط خلوت گفت...

:))))

من لهجه اصفهانی دوست دارم :دی
شما فحش بده من یکی از فحشای مورد علاقم پدرسوخته اس با تاکید روی "س" ئه.

دست قاصدک درد نکنه که آتو می ده دست ما !
باقالیتیم عمو ! :))

ارسال یک نظر