آوار

امشب دوباره عشق تو را جار مي زنم
تا نيمه شب به حال دلم زار مي زنم
مستم چنانكه راه به حالم نمي برند
خوابم چنانكه بر در و ديوار مي زنم
در خود چنان فرو شده ام كز حواس پرت
مثل غريبه ها به شب تار مي زنم
ويرانه شد دلم به نگاهي و سال هاست
پلك از غبار اين همه آوار مي زنم
يك شب بيا ز شكوه ببين پيش چشم تو
خود را به بند زلف تو بر دار مي زنم
آذرماه 1385

9 نظرات:

زروان گفت...

بهترین غزلی بود که از شما خوانده ام. حتی اگر مسئول انتقاد پیشنهادم هم مرخصی نبود. همین را می نوشتم.

نگاه گفت...

@زروان

شما همیشه به من لطف دارین
اتفاقا من خیلی خوشحال میشم که ازم ایراد می گیرین و احساس خوبی بهم دست می ده راستش خیلی منتظر ایراد از این یکی هم بودم ولی خوب انگاری شانس با ما یار بود و مسئول انتقاد و پیشنهاد هم مرخصی بود

ولی در کل از شما خیلی ممنونم

Elham گفت...

***

محشر بود ، تصویر سازیش عالی بود ، انتقال احساسش عالی تر ، خوندنشم خیلی راحت بود .

خیلی عالی بود ، واقعا لذت بردم .




***
Elham
***

نگاه گفت...

@الهام

ممنون خواهر وقتي زروان ايراد نگرفت احساس كردم كه خوب شايد خوب بوده حالا كه تو خوشت اومده فكر كنم كه يه حرف هايي براي گفتن داره ممنون از محبتت چند تا كار تصويري خيلي خوب دارم كه به زودي از اديت در بياد مي زنم

م.پارسا-4ساله از تهران گفت...

سلام حسين جان
خيلي باحال بود.حالي دست داد.
داشتم توي دم و تشكيلات برنامه هام مي گشتم ديدم يه جايي توي myebook يه چيز هايي نوشته بودم.خواستي برو توي وبلاگم از قسمت "منتخبهاي امروز" كتاب دستمال كاغذي رو باز كن.نظرت رو هم بده لطفا.

نگاه گفت...

@م.پارسا

سلام پارسا جان خيلي خوب و قشنگ بود كلي توي ابرا بودم خيلي خوشم اومد البته به نظر من چون كاملا با ديده نقادانه مي خواستم بهش نگاه كنم احساس مي كردم كه شايد گاهي جاهااحساسات پاك و قشنگت مي تونست با واژه هاي ديگه اي هم تراوش كنه البته از كليت كار خيلي خوشم اومد همش رو هم خوندم همه دفتر رو خيلي هم خوب خوندم ولي يه چيزي بگم خندت نگيره هر چي گشتم نفهميدم كجا بايد كاممنت بزارم برات
راست پارسا ميخوام به مقدار ارتباطمون بيشتر باشه
البته اگه دوست داشته باشي

ناشناس گفت...

سلام
حسين جون اولا كه ما مخلصتيم.بعدش هم خب توي اون سايت نمي شد كامنت گذاشت ولي توي وبلاگ خودم كه مي شد.حرفي داشتي هم خصوصي مي توني كامنت بذاري.
و اما ارتباط:راستش از رابطه هاي اينترنتي خوشم نمياد. هيچ وقت با هيچ كس( مجازي)رفيق نشدم.از ارتباط با دخترها اصلا خوشم نمياد.شايد اينو رو حساب اسكل بودنم بذاري ولي همه مثل هم نيستن ممنكنه براي خيليها سوء تفاهم بشه.همينجوري كه دوست ندارم خانومم با پسرها چت كنه يا ارتباط داشته باشه.به خودم هم اجازه چنين كاري رو نمي دم.
از طرف ديگه من خيلي رفيق واقعي دارم.كه بدبختانه همه شون به خاطر ارتباط كم من از دستم عصباني هستن.من واقعا وقت رفيق بازي ندارم.ولي خب نگاه با همشون فرق مي كنه.
بقيه حرفها رو هم اگه خواستي تلفني بگم.شرمنده شماره نمي تونم بذارم.اگه خواستي كامنت خصوصي بذار.البته من مي خوام درسمو ادامه بدم ولي قبل از ارتباط بايد از بابامون اجازه بگيرم D:

م.پارسا گفت...

رفيق ما منتظر شماره تلفنت بوديما.آدرس ايميل هم كه ننوشتي.آقا نكنه منظورت از ارتباط تله پاتي بود.

dardebidarmoungerefte گفت...

بابا دمت گرم . خوابو از سرم پروند .

ارسال یک نظر