وقتي كه شب به خانه مهتاب مي روي
انگار پشت پنجره در قاب مي روي
من شيشه نگاه تو را لمس مي كنم
اما تو در نگاه ترم آب مي روي
شهريورماه 1379
انگار پشت پنجره در قاب مي روي
من شيشه نگاه تو را لمس مي كنم
اما تو در نگاه ترم آب مي روي
شهريورماه 1379
created by GHASEDAK
8 نظرات:
مرسی
برای من خیلی جالب بود البته به خاطر مهتاب واقعی موجود در خیل آدمهایی که دوستشان ندارم .
دم شما گرم
شعر یک دست و خوبی بود روان مثل آب . از مصرع آخر خیــلی خوشم آمد.
@ماندالايز
اگه شعر نگاه من رو بري و بخوني يك غزل 9 بيتيه بيت ششم اگر اشتباه نكنم خيلي
اصلا يادم اومد مي نويسم
بازهم نقش تو را در ماه شب ها ديده ام
راستي چشمان من از لمس اين افسانه سوخت
يه جورايي تصديق همند با زبان هاي متفاوت
@زروان
ممنون زروان جون شما لطف دارين
***
منم از مصراع آخر خیلی خوشم اومد . البته از همش خوشم اومد !
***
Elham
***
عالی بود مثل همیشه..
اومدم بگم مصرع آخر روخیلی دوست دارم دیدم همه همینو نوشتن....
@الهام
زماني كه اين شعر رو گفتم همين حالت رو داشتم
ممنون از لطفت
@بهانه
شما لطف دارين
يادمه اون روزا تقريبا بين هفت تا ده سال پيش دستم رو كه روي كاغذ مي گذاشتم مي نوشتم
اين هم يكي از اون شعرايي بود كه ديدم و نوشتم
چه احساس قشنگی .....
اما تو در نگاه ترم آب می روی
@سارا
اين يك واقعيت بود نه يك احساس
متشكرم
ارسال یک نظر